لغتنامه دهخدا
مأموم . [ م َءْ ] (ع ص ) زده شده بر ام ّ الرأس . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زده شده بر دماغ . (ازاقرب الموارد). امیم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || آنکه دماغ او را ضربی رسیده باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || شتری که از ضرب یا از ریش و صدمه ٔ پالان موی پشت