میرشاه مالدارلغتنامه دهخدامیرشاه مالدار. (اِخ ) دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل ، واقع در 9 هزارگزی باختربنجار با 251 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ هیرمند و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8
مرساةلغتنامه دهخدامرساة. [ م ِ ] (ع اِ) لنگر کشتی . (منتهی الارب ) (دهار) (از اقرب الموارد). اَنجر. (اقرب الموارد). ج ، مَراسی (مَراس ). (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
مرصاعلغتنامه دهخدامرصاع . [ م ِ ] (ع اِ) بادبر. (منتهی الارب ). چوبی که کودکان بدان بازی کنند.(ناظم الاطباء). «دوامة» و فرفره ٔ کودکان . (از اقرب الموارد). گوی که کودکان بدان بندی پیچند و بر زمین زنند و گردد. || هر چوب که بدان چیزی را پهن سازند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، مراصیع.<br
مراساةلغتنامه دهخدامراساة. [ م ُ ] (ع مص ) با همدیگر شناوری کردن . (از منتهی الارب ). مسابحة. (از متن اللغة). با هم شنا کردن .
مراشاةلغتنامه دهخدامراشاة. [ م ُ ] (ع مص ) رشوه دادن کسی را. (منتهی الارب ). مصانعة. (اقرب الموارد) (متن اللغة). ملاینه . (متن اللغة). || یاری بخشیدن و هم پشت گردیدن . (منتهی الارب ). مظاهره . (اقرب الموارد) (متن اللغة). محاباة. (متن اللغة).