میلاقلغتنامه دهخدامیلاق . (اِخ ) دهی است از دهستان خرقان شرقی بخش آوج شهرستان قزوین ، واقع در 24هزارگزی خاور آوج با 385 تن سکنه آب آن از چشمه و رودخانه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span class="hl" dir="ltr
ملائکلغتنامه دهخداملائک . [ م َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ مَلَک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ِ مَلَک و مَلأک . (از اقرب الموارد). رجوع به ملایک و ملک و مَلأک شود.
ملاغلغتنامه دهخداملاغ . [ م ُل ْ لا ] (ع ص ، اِ) ج ِ مالغ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ِ مالغ، مرد تباه کار فاسد. (آنندراج ). رجوع به مالغ شود.
ملاقلغتنامه دهخداملاق . [ م َ] (ع اِ) ماله و غلتک و هر ابزاری که بدان دیوار و زمین و جز آن را صاف و هموار کنند. (ناظم الاطباء).
میلاغیلغتنامه دهخدامیلاغی . (ص نسبی ) منسوب به میلاغ ، کرشمه و غنج .- میل میلاغی ؛ سیت و سماقی . با کرشمه و غنج و دلال .
میل میلاغیلغتنامه دهخدامیل میلاغی . (ص نسبی ) در تداول خانگی ، زنی با کرشمه و غنج و دلال . سیت و سماقی . عشوه گر.
میلغةلغتنامه دهخدامیلغة. [ ل َ غ َ ] (ع اِ) میلغ. خنوری که سگ در آن آب خورد. (از منتهی الارب ) (از آنندراج )(ناظم الاطباء). میلاغ . و رجوع به میلغ و میلاغ شود.
میلاغیلغتنامه دهخدامیلاغی . (ص نسبی ) منسوب به میلاغ ، کرشمه و غنج .- میل میلاغی ؛ سیت و سماقی . با کرشمه و غنج و دلال .