ناتماملغتنامه دهخداناتمام . [ ت َ ] (ص مرکب ) نابالغ. (غیاث ) (آنندراج ). تمام و کامل نشده . (ناظم الاطباء).ناپخته . نپخته . خام . ناقص . مقابل کامل : وگر در بازگشتن ناتمام است به آتش در بماند زانکه خام است . ناصرخسرو.از طاعت تمام شو
ناتمامدیکشنری فارسی به انگلیسیhalf, half-, halfway, immature, imperfect, inchoate, incomplete, partial, rough, roughcast, sketchy, unfinished
ناتمام ماندنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ عمل م ماندن، تمام نشدن، زمینماندن کاری، معلق بودن تحقق نیافتن
أخْفقَتْ مَشاريعُنادیکشنری عربی به فارسیطرحهاي ما شکست خورد , پروژه هاي ما ناتمام ماند , طرحهاي ما به نتيجه نرسيد
أخْفَقَدیکشنری عربی به فارسیکست خورد , توفيق نيافت , نافرجام ماند , ناکام شد , موفق نشد , ناتمام ماند , نيمه کاره ماند , بي نتيجه ماند , به ثمر ننشست , نقش برآب شد
قصرالشمعلغتنامه دهخداقصرالشمع. [ ق َ رُش ْ ش َ ] (اِخ ) قصری بوده است در فسطاط مصر پیش از آنکه مسلمانان آنجا را شهر کنند، و آن را ایرانیان پس از غلبه ٔ بر روم و تصرف شام و مصر ساختند و در آن آتشکده ای قرار دادند ولی بنای آن ناتمام ماند و چون رومیان غلبه کردند آن را تمام کردند و به صورت دژی محکم د
شیخی کرمانیلغتنامه دهخداشیخی کرمانی . [ ش َ خی ِ ک ِ ] (اِخ ) از شعرای سلطان مراد ثانی . او راست دیوانی بترکی و خردنامه و منظومه ای ترکی که برای محمدبن یلدرم کرده . خسرو و شیرین ، مثنوی ترکی که به امر سلطانمرادبن سلطان محمد نظام کرده ولیکن ناتمام ماند وبرادرش جمال آنرا کامل کرده است . (از کشف الظنون
محمدلغتنامه دهخدامحمد. [ م ُ ح َم ْم َ ] (اِخ ) ابن صباح . یکی از حذاق منجمین در علوم هیئت و احکام و از اوست : کتاب برهان صنعةالاسطرلاب . و این کتاب ناتمام ماند و برادر محمد، ابراهیم آن را به پایان برد. کتاب عمل نصف النهار بقسیة واحدة بالهندسة، رساله در صنعت رخامات . (از الفهرست ابن الندیم ).
ناتماملغتنامه دهخداناتمام . [ ت َ ] (ص مرکب ) نابالغ. (غیاث ) (آنندراج ). تمام و کامل نشده . (ناظم الاطباء).ناپخته . نپخته . خام . ناقص . مقابل کامل : وگر در بازگشتن ناتمام است به آتش در بماند زانکه خام است . ناصرخسرو.از طاعت تمام شو
ناتمامدیکشنری فارسی به انگلیسیhalf, half-, halfway, immature, imperfect, inchoate, incomplete, partial, rough, roughcast, sketchy, unfinished
ناتماملغتنامه دهخداناتمام . [ ت َ ] (ص مرکب ) نابالغ. (غیاث ) (آنندراج ). تمام و کامل نشده . (ناظم الاطباء).ناپخته . نپخته . خام . ناقص . مقابل کامل : وگر در بازگشتن ناتمام است به آتش در بماند زانکه خام است . ناصرخسرو.از طاعت تمام شو
جرعه ٔ ناتماملغتنامه دهخداجرعه ٔ ناتمام . [ ج ُ ع َ / ع ِ ی ِت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آشام ناقص : جان خاک تو شد که خاک راهم از جرعه ٔ ناتمام روزی است .خاقانی .
تقرب ناتمامmissed approachواژههای مصوب فرهنگستانتقربی که به هر دلیل، نظیر کم بودن دید یا سرعت زیاد هواگَرد یا اشغال بودن باند، به فرود هواگَرد منجر نشود