ناحسابلغتنامه دهخداناحساب . [ ح ِ ] (ص مرکب ) آنکه در حساب اشتلم کند. آنکه به حق اذعان نکند. زورگو. که حرف حساب نشنود. که حرف حساب نزند. که حسابش درست نباشد.
نوشابلغتنامه دهخدانوشاب . (اِ مرکب ) آب گوارا. شربت مطبوع . نوشابه . و نیز کنایه از: آب زندگی ، آب حیات ، آب خضر. رجوع به نوشابه شود : از آنجا خبر داد کارآزمای که نوشاب را در سیاهی است جای . نظامی .مباد این درج دولت را نوردی میف
ناحسابلغتنامه دهخداناحساب . [ ح ِ ] (ص مرکب ) آنکه در حساب اشتلم کند. آنکه به حق اذعان نکند. زورگو. که حرف حساب نشنود. که حرف حساب نزند. که حسابش درست نباشد.
ناحسابلغتنامه دهخداناحساب . [ ح ِ ] (ص مرکب ) آنکه در حساب اشتلم کند. آنکه به حق اذعان نکند. زورگو. که حرف حساب نشنود. که حرف حساب نزند. که حسابش درست نباشد.