ناسازندهلغتنامه دهخداناسازنده . [ زَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) چیزی که مؤثر و کارگر نباشد. (ناظم الاطباء). || ناسازگار. بدسلوک . بدرفتار : مردمانش [ مردم غور ] بدخواند و ناسازنده و جاهل . (حدود العالم ). || ضد. ناموافق . مخالف <span class="hl"
ناسازندگیلغتنامه دهخداناسازندگی . [ زَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) عمل و چگونگی ناسازنده . || ناسازگاری . عدم توافق . سازگار نبودن : و هر قبیله ای از ایشان را مهتری بوده از ناسازندگی با هم . (حدود العالم ).
گنجندهلغتنامه دهخداگنجنده . [ گ ُ ج َ دَ / دِ ] (نف ) آنچه که بگنجد. آنچه که در چیزی تواند گنجید. جای گیرنده : ماده چیزی است فراز هم آورده از چهارمایه ٔ با یکدیگر ناسازنده و ناگنجنده . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
ناسازندگیلغتنامه دهخداناسازندگی . [ زَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) عمل و چگونگی ناسازنده . || ناسازگاری . عدم توافق . سازگار نبودن : و هر قبیله ای از ایشان را مهتری بوده از ناسازندگی با هم . (حدود العالم ).
یکدیگرلغتنامه دهخدایکدیگر.[ ی َ / ی ِ گ َ ] (ضمیر مبهم مرکب ) یک و دیگر. (ناظم الاطباء). همدیگر. (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). این و آن . (ناظم الاطباء). یکدگر. همدگر. یکی و دیگری . با هم . (یادداشت مؤلف ) : دو مهتر... بسی رنج بر خاط