سایه 3shadow, umbra 2واژههای مصوب فرهنگستانناحیۀ تاریک ناشی از واقع شدن جسمی ناشفاف بین چشمۀ نور و صفحۀ تصویر
یخ مات 2rime iceواژههای مصوب فرهنگستانیخ ناشفاف که بهویژه بر روی هواگرد درحالپرواز در درون ابر اَبَرسرد، سردتر از 10- درجه سلسیوس، تشکیل میشود
مات شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. مبهوتشدن، بهتزده شدن، متحیر شدن ۲. شهماتشدن، باختن (در بازی شطرنج) ≠ بردن ۳. تیرهشدن، تار شدن ≠ روشن شدن ۴. کدر شدن، ناشفاف شدن ≠ شفاف شدن
بستگیلغتنامه دهخدابستگی . [ ب َ ت َ ] (حامص ) ارتباط و پیوستگی . (ناظم الاطباء). رابطه . ربط : همی دیر شد سوده آن بستگی سبک شد دل بسته ز آهستگی . فردوسی .این کار بآن بستگی دارد. این دو امر بهم بستگی دارد. || تعلق و نسبت : فلان با من