ناقبوللغتنامه دهخداناقبول . [ ق َ ] (ص مرکب ) پذیرفته ناشده . قبول ناشده . نامقبول . مردود. (از ناظم الاطباء). نامقبول . ناپسندیده . (آنندراج ). || نفرت و کراهت داشته شده . (ناظم الاطباء). || (ق مرکب ) قبول نکرده . ناپذیرفته . پیش از آنکه قبول کنند : خریداران که در ب
ناقابللغتنامه دهخداناقابل . [ ب ِ ] (ص مرکب ) آنکه قابلیت و لیاقت ندارد. (ناظم الاطباء) : ولی چون التفات مقبلانست چه غم آن را که از ناقابلانست . وصال .|| که استعداد پذیرفتن ندارد. (یادداشت مؤلف ). که قابل و پذیرا نیست . || مزجاة. ان
ناقابلدیکشنری فارسی به انگلیسیbagatelle, insensible, insignificant, trifle, trifling, trivial, unconsidered
ناقابلفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیارج، بیقدر، پشیز، ناچیز ۲. بیصلاحیت، بیعرضه، بیلیاقت، نالایق ≠ ارزشمند، قابل، ۳. لایق، ≠ عرضهمند
ناقبولاندنلغتنامه دهخداناقبولاندن . [ ق َ دَ ] (مص منفی )ناقبولانیدن . مقابل قبولاندن . رجوع به قبولاندن شود.
ناقبولاندنیلغتنامه دهخداناقبولاندنی . [ ق َ دَ ] (ص لیاقت ) ناقبولانیدنی . که قابل قبولاندن نیست . که نتوانش قبولانید. مقابل قبولاندنی .
ناقبولاندهلغتنامه دهخداناقبولانده . [ ق َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) قبولانیده ناشده . ناقبولانیده . رجوع به قبولانده و ناقبولانیده شود.
ناقبولانیدنیلغتنامه دهخداناقبولانیدنی . [ ق َ دَ ] (ص لیاقت ) که قابل قبولانیدن نیست . مقابل قبولانیدنی .
ناتراشیدهلغتنامه دهخداناتراشیده . [ ت َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) ناتراش . چوب و غیر آن که تراشیده نشده باشد. (فرهنگ نظام ). ناهموار. (آنندراج ). تراشیده نشده . ناسترده . جلا داده نشده . (ناظم الاطباء). نتراشیده . زبر. ناهموار. ناصاف : ز آ
ناتراشلغتنامه دهخداناتراش . [ ت َ ](ن مف مرکب ) چوب و غیر آن که تراشیده نشده باشد. ناتراشیده . (فرهنگ نظام ). تراشیده نشده . ناسترده . جلا داده نشده . (ناظم الاطباء). ناهموار. (غیاث ) (آنندراج ).نتراشیده . ناصاف . که تراشیده نشده است : یکی ناچخ شه که بر وی رسیدز
کاتب السلطانلغتنامه دهخداکاتب السلطان . [ ت ِ بُس ْ س ُ ] (اِخ ) میرعلی هروی مشهدی . عباس اقبال آشتیانی در مجله ٔ یادگار نویسد: به تصدیق خبرگان فن یکی از بزرگترین استادان خط نستعلیق میرعلی هروی مشهدی است که قریب پنجاه سال در مشهد و هرات و بخارا به تعلیم این شعبه ٔ ظریف از خط فارسی و تحریر نسخ و قطعات
ناقبولاندنلغتنامه دهخداناقبولاندن . [ ق َ دَ ] (مص منفی )ناقبولانیدن . مقابل قبولاندن . رجوع به قبولاندن شود.
ناقبولاندنیلغتنامه دهخداناقبولاندنی . [ ق َ دَ ] (ص لیاقت ) ناقبولانیدنی . که قابل قبولاندن نیست . که نتوانش قبولانید. مقابل قبولاندنی .
ناقبولاندهلغتنامه دهخداناقبولانده . [ ق َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) قبولانیده ناشده . ناقبولانیده . رجوع به قبولانده و ناقبولانیده شود.
ناقبولانیدنیلغتنامه دهخداناقبولانیدنی . [ ق َ دَ ] (ص لیاقت ) که قابل قبولانیدن نیست . مقابل قبولانیدنی .