نامقبوللغتنامه دهخدانامقبول . [ م َ ] (ص مرکب ) مردود. ردشده . قبول ناشده . ناپذیرفته . غیرقابل قبول : دروغ به راست ماننده به که راست به دروغ ماننده که آن دروغ مقبول بود و آن راست نامقبول . (منتخب قابوسنامه ص 44). پس از راست گفتن نامقبول
نامقبولفرهنگ مترادف و متضادمردود، ناپسند، ناپسندیده، ناشایسته، نامرضی، نامطلوب، نکوهیده ≠ پسندیده، مقبول
نامقبولیلغتنامه دهخدانامقبولی . [ م َ ] (حامص مرکب )مقبول نبودن . نامقبول بودن . رجوع به نامقبول شود.
نامقبولیلغتنامه دهخدانامقبولی . [ م َ ] (حامص مرکب )مقبول نبودن . نامقبول بودن . رجوع به نامقبول شود.
انحراف 3perversionواژههای مصوب فرهنگستانرفتار، بهویژه رفتار جنسی ناهنجار یا نامقبول یا ممنوع در یک فرهنگ
نامقبولیلغتنامه دهخدانامقبولی . [ م َ ] (حامص مرکب )مقبول نبودن . نامقبول بودن . رجوع به نامقبول شود.