نامربوطلغتنامه دهخدانامربوط. [ م َ ] (ص مرکب ) بی ربط. بیهوده . نامناسب . بی مناسبت . (ناظم الاطباء). که بهم ربط ندارد : چون این حرکات نامضبوط و این هذیانات نامربوط از وی ظاهر گشت ، گمان بردم که جنون بر دل وی مستولی شده . (سندبادنامه ص 86
نامربوطدیکشنری فارسی به انگلیسیabrupt, desultory, disconnected, discursive, disjointed, extraneous, extrinsic, immaterial, impertinent, inconsequent, irrelevant, unconnected, unrelated
نامربوطفرهنگ مترادف و متضادبیربط، بیسروته، بیمناسبت، بیهوده، چرند، مزخرف، مهمل، نابجا، ناشایست، هجو ≠ بجا، مربوط، مناسب
خایندهلغتنامه دهخداخاینده . [ ی َ دَ / دِ ] (نف ) بدندان نرم کننده را گویند. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).- ژاژ خاینده ؛ یاوه گو. هرزه گو. بی ربط و یاوه حرف زن . آنکه سخنان یاوه و نامربوط میگوید. آنکه یافه گوید. آنکه در کل
یانلغتنامه دهخدایان . (اِ) به معنی هذیان باشد و آن سخنان نامربوطی است که بیماران خراب گویند.(برهان ). در فرهنگ به معنی هذیان نوشته ، از این قرارلفظ هذیان را که عربی است پارسیان معجم کردند چنانکه عیالمند را یالمند گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج ). هذیان . (رشیدی ) (جهانگیری ). چرند و پرند. پر