ناموزونلغتنامه دهخداناموزون . [ م َ / مُو ] (ص مرکب ) ناسنجیده . مخالف . ناساز. (آنندراج ). ناهنجار. ناهموار. زمخت : عیسی دورانم و این کور شد دجال من قدر عیسی کی نهد دجال ناموزون کور؟ خاقانی .و خاطرش
تقطیعفرهنگ فارسی عمید۱. (ادبی) در عروض، سنجیدن و تجزیه کردن شعر به اجزای عروض و گذاردن هر جزء در برابر جزئی از افاعیل که در وزن با آن برابر باشد تا موزونی یا ناموزونی شعر آشکار شود.۲. [قدیمی] قطعهقطعه کردن؛ پارهپاره کردن.