نامؤثرلغتنامه دهخدانامؤثر. [ م ُ ءَث ْ ث ِ ] (ص مرکب ) بی اثر. بی تأثیر. ناسودمند. بی فایده . بی حاصل : و آنچ در این مدت سعی من ضایع و اجتهاد من نامؤثر بود به حکم آنکه اسباب را اوقات هست . (سندبادنامه ص 281). اگر شما بر سمت تدبیر من ن
ابی نامترلغتنامه دهخداابی نامتر. [ اَ ت َ ] (ص تفضیلی ) کم شهرت تر. بی نام و نشان تر. رجوع به ابی شود.
سمتلغتنامه دهخداسمت . [ س ِ م َ ] (ع اِ) سمة. قرابت و خویشی . (ناظم الاطباء). || رتبه . مقام : و دانستیم رأی هند که این جمع بنام او کرده اند سمت پادشاهی است . (کلیله و دمنه ).دزد بیان من است هر که در این عهدبر سمت شاعریش نام برآمد. خاقان
گشادلغتنامه دهخداگشاد. [ گ ُ ] (مص مرخم ، اِمص ) فتح و ظفر. (برهان ). فتح . (مهذب الاسماء). فتوح . فرج . گشایش . نجات : بدو گفت شاه آفریدون تویی که وی را کنی تنبل و جادویی کجا هوش ضحاک بر دست توست گشاد جهان از کمربست توست . فردوسی