ناپروردگیلغتنامه دهخداناپروردگی . [ پ َرْ وَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) پرورش ندیدن . تربیت نشدن . تربیت ندیدن : از ناپروردگی و بی ممارستی شراستی و زعارتی در طبع داشت . (جهانگشای جوینی ).
ناپروردهلغتنامه دهخداناپرورده . [ پ َرْ وَ دَ / دِ ](ن مف مرکب ) پرورش نیافته . پرورده نشده . || ناتمام . ناقص . کامل نشده . (یادداشت مؤلف ). مقابل پرورده . رجوع به پرورده شود : در علاج زنیکه بچه ٔ ناپرورده از وی بیفتد. (ذخیره ٔ خوارزمشاه
شراستلغتنامه دهخداشراست . [ ش َ س َ ] (ع اِمص ) بدخویی . زعارت : از شراست خلق و خشونت جانب او و قلت مبالات او مستزید شدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 167). عبداﷲبن عزیز جز اصرار و لجاج و استمرار بر شراست و مناقشت جوابی نداد. (ترجمه ٔ تاریخ