ناگاساکیلغتنامه دهخداناگاساکی . (اِخ ) ناگازاکی . بندر بزرگی است درجنوب مملکت ژاپن که جای حمل زغال و ایستگاه ناوهاست . (فرهنگ نظام ). جمعیت آن در سال 1945 م . قبل از جنگ جهانی دوم بالغ بر 142748 تن بود و زغال و پنبه و دیگر مال ال
نشاقیلغتنامه دهخدانشاقی . [ ن َ قا ] (ع اِ) شکار که حلقه ٔ رسن در گلوی وی افتد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).- امثال :شکارچی به شریکش گوید: لی النشاقی و لک العلاقی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
ناشکیلغتنامه دهخداناشکی . (اِخ ) از دهات دهستان انگهران بخش کهنوج شهرستان جیرفت . در 182هزارگزی جنوب کهنوج و 10هزارگزی مغرب راه مالرو انگهران به منوجان واقع است کوهستانی و گرمسیر است و 80 تن س
الکساندر نوسکیلغتنامه دهخداالکساندر نوسکی . [ اَ ل ِ ن ِ ] (اِخ ) دوک بزرگ روسیه ، پسر یاروسلاو دوم .1218 م . بدنیا آمد، وی در آغاز والی ایالت نووگورد بود؛ پس از آن بعنوان دوک بزرگ در کیف و ولادیمیر حکمرانی کرد،و به سال 1240 م . بر سوی
ناسکةلغتنامه دهخداناسکة. [ س ِ ک َ ] (ع ص ) تأنیث ناسک است . ارض ناسکة؛ زمین سبز نو باران رسیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). منسوکة. حدیثةالمطر. (معجم متن اللغة). خضراء حدیثةالمطر. (اقرب الموارد) (المنجد).
نساکةلغتنامه دهخدانساکة. [ ن َ ک َ ] (ع مص ) پرستیدن . پارسا گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ناسک شدن . (از المنجد). متعبد شدن . (تاج المصادر بیهقی ). نَسْک . نِسْک . نُسْک . نُسُک . رجوع به نسک شود.