ناگزیدنیلغتنامه دهخداناگزیدنی . [ گ ُ دَ ] (ص لیاقت ) غیرقابل انتخاب . که نتوان آن را برگزید و اختیار کرد.که سزاوار گزیدن نیست . ناپسندیدنی . مقابل گزیدنی .
نیازیدنلغتنامه دهخدانیازیدن . [ دَ ] (مص ) خواستن و درخواست کردن چیز لازم و ضرور. (ناظم الاطباء). مصدر جعلی است از نیاز + یدن . رجوع به نیاز شود. || نگریستن . (ناظم الاطباء)؟
نیازیدنلغتنامه دهخدانیازیدن . [ ن َ دَ ] (مص منفی ) قصد و آهنگ نکردن . دست به طرف چیزی دراز ننمودن . (برهان قاطع) (انجمن آرا). مقابل یازیدن به معنی آختن و دراز کردن دست بسوی چیزی : برآتش بنه خواسته هر چه هست نگر تا نیازی به یک چیز دست . فردوس
نازادنلغتنامه دهخدانازادن . [ دَ ] (مص منفی ) نزادن . نزائیدن . مقابل زادن . رجوع به زادن و زاییدن شود : شعر ناگفتن به از شعری که باشد نادرست بچه نازادن به از شش ماهه افکندن جنین .منوچهری .