نای گلولغتنامه دهخدانای گلو. [ ی ِ گ َ / گ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حلقوم . (ناظم الاطباء) (دهار) (ترجمان القرآن ). حنجره .(ترجمان القرآن ). حنجر حلق . قصبةالمری : اولین دام در ره آدم هست نای گلو و طبل شکم . <p class="auth
ابعاد نهاییfinished size, neat size, finished measure, net measure, net size, target sizeواژههای مصوب فرهنگستانابعاد چوب پس از ماشینکاری
سحابی نِی ـ آلنNey-Allen Nebulaواژههای مصوب فرهنگستانچشمۀ گستردهای از گسیل فروسرخ که در سحابی جبار و در نزدیکی ذوزنقه واقع شده است
کِهکِشَندneap tideواژههای مصوب فرهنگستانپایینترین گسترۀ کشندی ماهانه، در زمان تربیع ماه و هنگامی که اثر ماه، اثر خورشید را خنثی کند
رأی نامخوانroll-call vote, roll-call voting, roll call/ rollcall/ roll-call/ roll calls, vote by yeas and nays, yeas and nays, yea-and-nay rollcall, call of the voteواژههای مصوب فرهنگستاننوعی رأی شمارشی که در آن هر رأیدهنده با خوانده شدن نامش رأی خود را اعلام میکند و به نام او ثبت میشود
نایلغتنامه دهخدانای . (اِ) نیی باشد که مطربان نوازند و به عربی مزمار خوانند. (برهان قاطع). چوبی میان تهی که آن را می نوازند. (آنندراج ). نی که آن را نوازند. (غیاث اللغات ). نی نوازندگی . (فرهنگ نظام ). نی باشد که می نوازند. (انجمن آرا). نی باشد که مطربان نوازند. (ناظم الاطباء) (جهانگیری ). ا
نایلغتنامه دهخدانای . (اِخ ) از دهات دهستان بالاولایت بخش حومه ٔ شهرستان کاشمر است و در 14 هزارگزی شمال شرقی کاشمر و 6 هزارگزی شمال جاده ٔ شوسه ٔ عمومی مشهد به کاشمر. در دامنه ٔ معتدل هوائی واقع است و <span class="hl" dir="l
نایلغتنامه دهخدانای . (اِمص ) فخر. مباهات . (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء). و نائیدن مصدر آن است ، یعنی مباهات کردن . (آنندراج ) (انجمن آرا).
نایلغتنامه دهخدانای . (اِخ ) نام قلعه ای است . (جهانگیری ). دزی بود که مسعود در آنجا دربند بود. (فرهنگ خطی ). نام قلعه ای که مسعودسعد در آن قلعه محبوس بوده . (برهان قاطع) : تا ببینی که به یک سال کندپر ز دینار و درم قلعه ٔ نای . فرخی .
نایفرهنگ فارسی عمید۱. (زیستشناسی) لولهای غضروفی که از گلو به پایین در جلوی مری واقع شده و هوا را به ششها میرساند؛ گلو؛ حلقوم؛ قصبةالریه.۲. (موسیقی) [قدیمی] یکی از آلات موسیقی که با دهان نواخته میشود؛ نی.⟨ نای ترکی: (موسیقی) [قدیمی] سرنا؛ کرنا.⟨ نای رویین: (موسیقی) [قدیمی] کرنا.
درازنایلغتنامه دهخدادرازنای . [ دِ ] (اِ مرکب ) درازنا. محل درازی . (از برهان ) (از جهانگیری ) (از آنندراج ). مستطیل . (ناظم الاطباء). || درازا. طول .(یادداشت مرحوم دهخدا). درازی . مقابل پهنا و عرض : در همدان نامه می آورد که همدان قدیماً بزرگ بوده است ، چنانکه سه فرسنگ در
خاتون گنایلغتنامه دهخداخاتون گنای . [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع در 24 هزارگزی جنوب خاوری قره آغاج و 53 هزارگزی شمال خاوری ارابه رو شاهین دژ به تکاب . محلی است کوهستانی و معتدل و مالار
خرنایلغتنامه دهخداخرنای . [ خ َ ] (اِ) شیپور.سپیدمهره . سپیدمهره ٔ ترسایان . (یادداشت بخط مؤلف ).کرنای . (فرهنگ جهانگیری ) (برهان قاطع) : پای کوبد سر پرچم چو زند گام براه جنگ شیر علم و لحن سرود خرنای . سیف اسفرنگی (از جهانگیری ).ان
خشکنایلغتنامه دهخداخشکنای . [ خ ُ ] (اِ مرکب ) نای گلو را گویند و بعربی حلقوم . (برهان قاطع). مجرای نفس و سرفه است از درون و آن طبقاتی است غضروفی ، مَسحَط، سلجان ، مَزرَد، زُلقوم حَنجور، حَنجَرَه . (یادداشت بخط مؤلف ): تدکیم ؛ بسرخود در خشکنای کسی زدن . (منتهی الارب ). غَلصَمَه ؛ سرخشکنای گلو