نیرینلغتنامه دهخدانیرین . [ ن َی ْ ی ِ رَ ] (ع اِ) تثنیه ٔ نیر است . رجوع به نَیِّر شود. || آفتاب و ماه . (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). رجوع به نیر و نیر اعظم و نیر اصغر و نیز رجوع به نیران شود.
ذات نیرینلغتنامه دهخداذات نیرین . [ ت ُ ن َ ] (ع ص مرکب ) ناقه ٔ ذات نیرین ، ناقه ٔ کلانسال که در آن بقیه ای باشد. (منتهی الارب ). ناقة ذات انیار. و ابن الاثیر در المرصع گوید:ذات نیرین ، راه پهناور باشد. شاعر گوید : و قد جاوزتها ذات نیرین سارق محرمة فیها لوامع تخفق
نارینلغتنامه دهخدانارین . (ص ) تر و تازه . || تابان . روشن . صاف .براق . || ظریف . آراسته . (ناظم الاطباء).
نرینهلغتنامه دهخدانرینه . [ ن َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) نر. مقابل مادینه . (آنندراج ). مذکر. (مهذب الاسماء). نوع مذکر از هرحیوان . (ناظم الاطباء). از قسم نر. از جنس نر. ذَکَر. مذکر. مقابل مادینه : با خدای عزوجل نذر کرده بود و گف
ترکلغتنامه دهخداترک . [ت َ رَ ] (اِخ ) رودی است در ترکستان که وارد سیحون می گردد. لسترنج در شرح آن آرد: رودخانه ٔ ترک که امروزبه رودخانه چرچک موسوم است و از جنوب خاوری چاچ میگذرد چنانکه ابن حوقل گوید از کوههای جدغل در شمال رودخانه ٔ نرین و از منطقه ٔ ترک نشین خرلخ که آنرا بسکام نیز می نامند
نرینهلغتنامه دهخدانرینه . [ ن َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) نر. مقابل مادینه . (آنندراج ). مذکر. (مهذب الاسماء). نوع مذکر از هرحیوان . (ناظم الاطباء). از قسم نر. از جنس نر. ذَکَر. مذکر. مقابل مادینه : با خدای عزوجل نذر کرده بود و گف