اتهمدیکشنری عربی به فارسیمتهم کردن , تهمت زدن , بدادگاه جلب کردن , احضار نمودن , عيب گرفتن از , عيب جويي کردن , ترديد کردن در , باز داشتن , مانع شدن , اعلا م جرم کردن , عليه کسي ادعا نامه تنظيم کردن , تعقيب قانوني کردن
انتیابلغتنامه دهخداانتیاب . [ اِ ] (ع مص ) پیاپی آمدن ، یقال : فلان انتاب القوم ؛ ای اتاهم مرة بعد اخری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نوبتی بعد از نوبتی دیگر آمدن : انتابهم ؛ اتاهم مرة بعد اخری و وصلت نوبته الیهم . (از اقرب الموارد). بنوبت آمدن . (تاج المصادر بیهقی ). پیاپی آمدن . (آنندراج )
طروءلغتنامه دهخداطروء. [ طُ ] (ع مص ) از جائی وشهری برآمدن . (صراح ). از جائی به جائی شدن یا آمدن .(زوزنی ). از جائی و شهری آمدن کسی را، یا ناگاه برآمدن از جائی بر کسی . یقال : طَرَاءَ علیهم ؛ اذا اتاهم من مکان ، او خرج علیهم منه فُجاءة. (منتهی الارب ).
طرءلغتنامه دهخداطرء. [طَرْءْ ] (ع مص ) از جائی و شهری آمدن کسی را. (منتهی الارب ). یا ناگاه بدرآمدن از جائی بر کسی . یقال : طراءَ علیهم ؛ اذا اتاهم من مکان ، او خرج علیهم منه فجاءَة. (منتهی الارب ). آمدن از جائی . (آنندراج ). از جائی و شهری برآمدن . (صراح ). از شهری به شهری برآمدن .
جهشلغتنامه دهخداجهش .[ ج َ ] (ع مص ) زاریدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آماده ٔ گریستن شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آغاز کردن به گریستن . (تاج المصادر بیهقی ). || آمدن : جهش الی القوم ؛ اتاهم . || آماده و مهیا شدن . (ذیل اقرب الموارد): جهش للشوق و الحزن ؛ تهیاء. (ذیل اق
زمزملغتنامه دهخدازمزم . [ زَ زَ ] (اِخ ) نام کتابی است از مصنفات زردشت . (برهان ). کتابی است از تصانیف زردشت . (فرهنگ رشیدی ). نام کتابی است از مصنفات زردشت پیغمبر عجم و آن را «است » نیز گویند. مصراع : «به زمزم همی گفت لب را ببست »، فقیر مؤلف گوید در این معنی تأمل است چه بامعنی سوم یکی می ن