نزاع افکندنلغتنامه دهخدانزاع افکندن . [ ن ِ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ایجاد خلاف و دشمنی کردن . دشمنی افکندن . کشمکش و منازعه برپا کردن .
تهوع صبحگاهیmorning sickness, nausea gravidarumواژههای مصوب فرهنگستاناحساس تهوع و استفراغ در هنگام برخاستن از خواب، بهویژه در ماههای اول بارداری
گنجایهلغتنامه دهخداگنجایه . [ گ ُ ی َ / ی ِ ] (اِمص ) گنجایش . (شعوری ج 2 ورق 327) (ناظم الاطباء). گنجا. گنج . (شعوری ایضاً،) : تاب آن حسن که بر هفت فلک گنجایه ست <b
نزاعلغتنامه دهخدانزاع . [ ن َزْ زا ] (ع ص ) مرد سخت برکشنده . (منتهی الارب ). || کشنده . رگی که به سوی آبا و اصل خود کشد. (فرهنگ نظام ). فی المثل : العرق نزاع .
نزاعلغتنامه دهخدانزاع . [ ن ِ ] (ع اِمص ) خصومت و دشمنی دو نفر با هم با زبان یا استعمال اسلحه . (فرهنگ نظام ). با هم کشاکش کردن به خصومت . (غیاث اللغات ). خصومت و دشمنی ، و با لفظ جستن و کردن و برداشتن مستعمل است . (آنندراج ). منازعه و گفتگو با هم . خصومت . ستیزگی . کشاکش در برآوردن حق خود. ا
نزاعلغتنامه دهخدانزاع . [ن ُزْ زا ] (ع ص ، اِ) ج ِ نازع . رجوع به نازع شود. || ج ِ نزیع، به معنی غریب . و منه : نزاع القبائل ؛ به غربائی گویند که در جوار قبیله ای می زیند که ازآن نیستند. (از اقرب الموارد). رجوع به نزیع شود.
نزاعدیکشنری عربی به فارسیستيزه , کشاکش , کشمکش , نبرد , برخورد , ناسازگاري , تضاد , ناسازگار بودن , مبارزه کردن , چون وچرا , مشاجره , نزاع , جدال کردن , مباحثه کردن , انکارکردن , دعوا , سعي بليغ , تقلا
نزاعلغتنامه دهخدانزاع . [ ن َزْ زا ] (ع ص ) مرد سخت برکشنده . (منتهی الارب ). || کشنده . رگی که به سوی آبا و اصل خود کشد. (فرهنگ نظام ). فی المثل : العرق نزاع .
نزاعلغتنامه دهخدانزاع . [ ن ِ ] (ع اِمص ) خصومت و دشمنی دو نفر با هم با زبان یا استعمال اسلحه . (فرهنگ نظام ). با هم کشاکش کردن به خصومت . (غیاث اللغات ). خصومت و دشمنی ، و با لفظ جستن و کردن و برداشتن مستعمل است . (آنندراج ). منازعه و گفتگو با هم . خصومت . ستیزگی . کشاکش در برآوردن حق خود. ا
نزاعلغتنامه دهخدانزاع . [ن ُزْ زا ] (ع ص ، اِ) ج ِ نازع . رجوع به نازع شود. || ج ِ نزیع، به معنی غریب . و منه : نزاع القبائل ؛ به غربائی گویند که در جوار قبیله ای می زیند که ازآن نیستند. (از اقرب الموارد). رجوع به نزیع شود.
انزاعلغتنامه دهخداانزاع . [ اِ ] (ع مص ) آشکار و واشدن نزعه (یک سوی پیشانی ) از موی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بی موی شدن یک طرف پیشانی و یا یک جزء از آن . (ناظم الاطباء). آشکار شدن دوسوی پیشانی . (از اقرب الموارد). || خداوند شتران نزائع گردیدن قوم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خداوند شتران ن