نزدیکفرهنگ فارسی عمید۱. [مقابلِ دور] دارای فاصلۀ کم مکانی یا زمانی: راه نزدیک، لحظهٴ نزدیک.۲. [جمعِ نزدیکان] [مجاز] دارای رابطه در دوستی یا خویشاوندی: او از دوستان نزدیک من بود.۳. دارای شباهت تقریبی؛ دارای اختلاف جزئی: شکلها نزدیک به هم بود.۴. (اسم) [مقابلِ دور] مکانی با فاصلۀ کم: از نزدیک آمدهام.<br
نزدیکلغتنامه دهخدانزدیک . [ ن َ ] (حرف اضافه ، ق ) پهلوی : نزدیک (نزدیک )، از: نزد + یک (علامت نسبت )، نیز پهلوی : نزدیست ،کردی : نزوک (نزدیک ، قریب )، نزیک ، نزیک ، نزوک ، نیز کردی : نک (نزدیک ، پهلوی )، مخفف نزدک ، بلوچی : نزیک ، نزیخ ، نزی ، گیلکی : نزدیک ، فریزندی و یرنی : نزیک ، نطنزی : ن
نزدیکدیکشنری فارسی به عربیاضافت الي , اقترب منه , انتهاء , بجانب , جار , حول , في , قادم , قرب , مجاور , من قبل
نزدیکدیکشنری فارسی به انگلیسیabout, adjacent, adjacently, at, by, close , contiguous, convenient, hard, inside, nearby, next, nigh, handy, peri-, immediate, imminent, impending, round, neighboring, right-hand, stone's throw, to, upon
نزدیکفرهنگ فارسی معین(نَ) [ په . ] (حراض .) 1 - جلو، پیش ، دم . 2 - نسبت ، خویشی . 3 - دارای تفاوت و اختلاف کم .
مسعودلغتنامه دهخدامسعود. [ م َ ] (اِخ ) (الملک الَ ...) شهرت ابوالقاسم بن اسماعیل بن احمدبن اسماعیل . از ملوک بنی رسول در یمن . وی به سال 833 هَ .ق . متولد شد و در سن سیزده سالگی در زبید به ولایت منصوب گشت و به سال 858 هَ .ق .
رواسلغتنامه دهخدارواس . [ رُوْ وا ] (اِخ ) سیدمحمدمهدی بن علی رفاعی حسینی بغدادی صیادی ، مشهور به رواس و ملقب به بهاءالدین . از افاضل عرفای قرن سیزدهم هجری است . وی در سیزده سالگی پس از وفات پدر به حجاز رفت و در مکه و مدینه مقدمات علوم را بیاموخت و بسن هیجده برای تکمیل تحصیلات و معلومات به مص
جزریلغتنامه دهخداجزری . [ ج َ زَ ] (اِخ ) محمدبن محمدبن محمدبن علی بن یوسف یا محمدبن محمدبن محمدبن علی بن یوسف شافعی دمشقی ملقب به شمس الدین و مکنی به ابوالخیر. وی عالمی فاضل و قاریی متبحر و از مشاهیر محدثان و مورخان و متکلمان عامه در قرن نهم بود، و در سیزده سالگی قرآن مجید را از بر داشت و قر
قاریلغتنامه دهخداقاری . (اِخ ) محمدبن محمدبن علی بن یوسف یا محمدبن محمدبن محمدبن محمدبن علی بن یوسف شافعی جزری دمشقی ، ملقب به شمس الدین و مکنی به ابوالخیر و معروف به ابن جزری عالم فاضل ، محدث ، مورخ و از مشاهیر سده ٔ نهم است . وی به سیزده سالگی قرآن مجید را حفظ کرد. و پس از آنکه مقداری از وق
عارف قزوینیلغتنامه دهخداعارف قزوینی . [ رِ ف ِ ق َ ] (اِخ ) نام وی میرزا ابوالقاسم معروف به عارف قزوینی فرزند ملاهادی وکیل است . به سال 1300 هَ . ق . / 1262 هَ . ش . در قزوین متولد شد. تحصیلات مقدما
نزدیکفرهنگ فارسی عمید۱. [مقابلِ دور] دارای فاصلۀ کم مکانی یا زمانی: راه نزدیک، لحظهٴ نزدیک.۲. [جمعِ نزدیکان] [مجاز] دارای رابطه در دوستی یا خویشاوندی: او از دوستان نزدیک من بود.۳. دارای شباهت تقریبی؛ دارای اختلاف جزئی: شکلها نزدیک به هم بود.۴. (اسم) [مقابلِ دور] مکانی با فاصلۀ کم: از نزدیک آمدهام.<br
نزدیکلغتنامه دهخدانزدیک . [ ن َ ] (حرف اضافه ، ق ) پهلوی : نزدیک (نزدیک )، از: نزد + یک (علامت نسبت )، نیز پهلوی : نزدیست ،کردی : نزوک (نزدیک ، قریب )، نزیک ، نزیک ، نزوک ، نیز کردی : نک (نزدیک ، پهلوی )، مخفف نزدک ، بلوچی : نزیک ، نزیخ ، نزی ، گیلکی : نزدیک ، فریزندی و یرنی : نزیک ، نطنزی : ن
نزدیکدیکشنری فارسی به عربیاضافت الي , اقترب منه , انتهاء , بجانب , جار , حول , في , قادم , قرب , مجاور , من قبل
نزدیکدیکشنری فارسی به انگلیسیabout, adjacent, adjacently, at, by, close , contiguous, convenient, hard, inside, nearby, next, nigh, handy, peri-, immediate, imminent, impending, round, neighboring, right-hand, stone's throw, to, upon
نزدیکفرهنگ فارسی معین(نَ) [ په . ] (حراض .) 1 - جلو، پیش ، دم . 2 - نسبت ، خویشی . 3 - دارای تفاوت و اختلاف کم .
خاور نزدیکلغتنامه دهخداخاور نزدیک . [ وَ رِ ن َ ] (اِخ ) نام ناحیتی است بشرق مدیترانه که بیشتر کشورهای آسیای جنوب غربی را در بردارد. این ناحیه شامل ممالک سوریه و ترکیه و لبنان و اسرائیل و اردن و عربستان سعودی است . گاهی از اوقات بالکان و مصر را در جزو خاور نزدیک می آورند.
نزدیکفرهنگ فارسی عمید۱. [مقابلِ دور] دارای فاصلۀ کم مکانی یا زمانی: راه نزدیک، لحظهٴ نزدیک.۲. [جمعِ نزدیکان] [مجاز] دارای رابطه در دوستی یا خویشاوندی: او از دوستان نزدیک من بود.۳. دارای شباهت تقریبی؛ دارای اختلاف جزئی: شکلها نزدیک به هم بود.۴. (اسم) [مقابلِ دور] مکانی با فاصلۀ کم: از نزدیک آمدهام.<br
نزدیکلغتنامه دهخدانزدیک . [ ن َ ] (حرف اضافه ، ق ) پهلوی : نزدیک (نزدیک )، از: نزد + یک (علامت نسبت )، نیز پهلوی : نزدیست ،کردی : نزوک (نزدیک ، قریب )، نزیک ، نزیک ، نزوک ، نیز کردی : نک (نزدیک ، پهلوی )، مخفف نزدک ، بلوچی : نزیک ، نزیخ ، نزی ، گیلکی : نزدیک ، فریزندی و یرنی : نزیک ، نطنزی : ن
خوانشگر ارتباطات میداننزدیکnear field communication readerواژههای مصوب فرهنگستانافزارهای که با استفاده از فنّاوری ارتباطات میداننزدیک دادهها را میفرستد و دریافت میکند اختـ . اَرمیکخوان NFC reader
برچسب ارتباطات میداننزدیکnear field communication tagواژههای مصوب فرهنگستانقطعۀ سختافزاری کوچکی که نشانکهای بیسیم کوتاهبُرد را به افزارههای سازگار ارسال میکند اختـ . برچسب اَرمیکی NFC tag