نسایسلغتنامه دهخدانسایس . [ ن َ ی ِ ] (ع اِ) نسائس . ج ِ نَسیسة، به معنی سخن چینی . (آنندراج ). رجوع به نسیسة شود.
چنگسازلغتنامه دهخداچنگساز. [ چ َ ] (نف مرکب ) چنگ زن . چنگ نواز. چنگ سرای : پیشت بپای صد صنم چنگساز باددشمنت سال و ماه بگرم و گداز باد. منوچهری .پس از سر یکی بزم کردند بازببازی گری می ده و چنگساز. اسدی .
نسازلغتنامه دهخدانساز. [ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خورش رستم بخش شاهرود شهرستان هروآباد، در 21هزارگزی مشرق هشجین ، در ناحیه ٔ کوهستانی معتدل هوائی واقع است و 547 تن سکنه دارد. آبش از سه رشته چشمه ، محصولش غلات و میوه های
نسپاسلغتنامه دهخدانسپاس . [ ن َ ] (ص مرکب ) ناسپاس . (از ناظم الاطباء). ناشکر. ناحقگزار. کافرنعمت . حق ناشناس : بدین بخششت کرد باید بسندمکن جانْت نسپاس و دل را نژند. فردوسی .کافرنعمت و نسپاس گشت کافرنعمت را شدت جزاست . <p cl