نسبتادیکشنری فارسی به انگلیسیcomparably, comparatively, fairly, ish _, middling, partly, pretty, rather, reasonably, relatively, somewhat, y
نسبتاًفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه اً، تاحدودی، درچارچوبِ، در مقایسه، بهنسبت، بااین دیدگاه، بالنسبه، معالوصف، بااینهمه
سرویانCupressaceaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از بازدانگان که برگهای فلسی یا سوزنی کوتاه دارند و مخروطهای آنها نسبتاً کوچک است
دستگاه تصفیۀ پیشساختهpackage treatment plant, package plantواژههای مصوب فرهنگستاندستگاه پیشساخته و نسبتاً کوچک تصفیۀ آب یا فاضلاب که برای تصفیۀ جریانهای کم به کار میرود
آشفتگی مغناطیسی محلیlocal magnetic disturbance,local attractionواژههای مصوب فرهنگستاننوعی بیهنجاری میدان مغناطیسی زمین ناشی از اثرهای مغناطیسی محلی در ناحیهای نسبتاً کوچک
نسبتادیکشنری فارسی به انگلیسیcomparably, comparatively, fairly, ish _, middling, partly, pretty, rather, reasonably, relatively, somewhat, y
نسبتادیکشنری فارسی به انگلیسیcomparably, comparatively, fairly, ish _, middling, partly, pretty, rather, reasonably, relatively, somewhat, y