نسبتادیکشنری فارسی به انگلیسیcomparably, comparatively, fairly, ish _, middling, partly, pretty, rather, reasonably, relatively, somewhat, y
نسبتاًفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه اً، تاحدودی، درچارچوبِ، در مقایسه، بهنسبت، بااین دیدگاه، بالنسبه، معالوصف، بااینهمه
اورانیمفرهنگ فارسی عمیدعنصری فلزی، براق، خاکستری، و نسبتاً گرم، دارای تشعشعات رادیواکتیو که بیشتر بهصورت اکسید اورانیوم همراه سنگ معدن سرب یافت میشود و با شکافت هستۀ آن انرژی اتمی به وجود میآید.
ناروئیلغتنامه دهخداناروئی . (اِخ ) نام یکی از دهستانهای سه گانه ٔ بخش شیب آب شهرستان زابل است این دهستان در جنوب شرقی زابل و نزدیک مرز افغانستان واقع شده و محدود است از شمال به دهستان شهرکی و بخش پشت آب ، از مشرق و جنوب به مرز افغانستان و از مغرب به دهستان شیب آب . منطقه ای است جلگه با هوائی مع
خضرآبادلغتنامه دهخداخضرآباد. [ خ ِ ] (اِخ ) یکی از بخشهای یازده گانه ٔ شهرستان یزد. واقع در باختراین شهرستان بحدود و مشخصات زیر: حدود: از شمال به بخش اردکان ، از جنوب به بخش تفت و نیزار، از خاور به بخش اشکذر و از باختر بدشت نمک . وضع طبیعی : این بخش در قسمت خاور کوهستانی و در قسمت باختر بدشت نمک
نسبتادیکشنری فارسی به انگلیسیcomparably, comparatively, fairly, ish _, middling, partly, pretty, rather, reasonably, relatively, somewhat, y
نسبتادیکشنری فارسی به انگلیسیcomparably, comparatively, fairly, ish _, middling, partly, pretty, rather, reasonably, relatively, somewhat, y