نسوزلغتنامه دهخدانسوز. [ ن َ ] (نف مرکب ) که به آتش تباه نشود. قائم النار. (یادداشت مؤلف ). ناسوز. که نمی سوزد. که از آتش گزند نمی بیند. ناسوزنده : آجر نسوز. پنبه ٔ نسوز. خاک نسوز. صندوق نسوز.
نشوزلغتنامه دهخدانشوز. [ ن ُ ] (ع مص ) ناسازگاری کردن زن با شوهر. (غیاث اللغات ). ناسازواری کردن زن با شوی و در خشم آوردن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). ناسازواری کردن شوهر با زن یا زن با شوهر. (دهار) (از زوزنی ). ناساختن زن با شوهر و یا شوهر با زن . (تاج المصادر بیهقی )
نشوظلغتنامه دهخدانشوظ. [ ن ُ ] (ع مص ) نخستین روییدن نبات که زمین بشکافدو هنوز برگ نیاورده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). روییدن نبات در آغاز آشکار شدن آن ، هنگامی که زمین را می شکافد. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة).
پنبۀ نسوزasbestosواژههای مصوب فرهنگستانکانی سیلیکاتی لیفیشکلی که در برابر گرما مقاوم و ازنظر شیمیایی بیاثر است
دانسوزلغتنامه دهخدادانسوز.[ سُز ] (فرانسوی ، ص ، اِ) رقاصه . زن دوستدار رقص . زنی که رقاصی پیشه دارد.
خانمانسوزلغتنامه دهخداخانمانسوز. [ ن ُ / ن ِ / ن ْ ] (نف مرکب ) سوزاننده ٔ خانمان . آتش زننده ٔ خانمان . برباددهنده ٔ خانمان . چون : سیاست خانمانسوز انگلیس در ایران .
جهانسوزلغتنامه دهخداجهانسوز. [ ج َ ] (اِخ ) لقب علاءالدین حسین ، برادر قطب الدین محمد. رجوع به ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام ص 262 شود.
جهانسوزلغتنامه دهخداجهانسوز. [ ج َ ] (نف مرکب ) سوزنده ٔ جهان : حریص و جهانسوز و سرکش مباش ز خاک آفریدت چو آتش مباش . سعدی . || دشمن کش . کشنده ٔ خصم : خورشید چو تیغ از او جهانسوزپوشیده بشب برهنه در روز
هامانسوزلغتنامه دهخداهامانسوز. (اِ مرکب ) روز چهاردهم از ماه آذار که پس از آن ماه نیسان است . در این روز یهودیان صورتکها کنند به نام هامان (وزیر خشایارشا) و بر دار کشند و سپس بسوزانند و شادی کنند. رجوع به داستان هامان ذیل مدخل هامان در همین لغت نامه شود. و این روز را عید مَجَلّه نیز خوانند و در ا