نعلبندلغتنامه دهخدانعلبند. [ ن َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چایپاره ٔ بخش قره ضیاءالدین شهرستان خوی ، در 8هزارگزی شمال قره ضیاءالدین واقع است و دارای 730 تن سکنه است . آبش از قنات تأمین می شود. محصولش غلات ، شغل اهالی زراع
نعلبندلغتنامه دهخدانعلبند. [ ن َ ب َ ] (نف مرکب ) آنکه نعل بر سم ستور بندد. (یادداشت مؤلف ) : ز سمش همی در کف نعلبندشکسته شود پتک های گران . مسعودسعد.لاشه چون سم فکند کس نبردمنت نعلبند یا بیطار. خاقانی .</p
نعلبندگویش اصفهانی تکیه ای: nâlband طاری: nâlband طامه ای: na:lband طرقی: nâlband کشه ای: nâlband نطنزی: nalband
نَعلبَندگویش خلخالاَسکِستانی: nâl ažan دِروی: nâl bend شالی: nâl band کَجَلی: nâl band کَرنَقی: nâl aband کَرینی: nâl band کُلوری: nâl bend گیلَوانی: nâl abend لِردی: nâl band
نَعلبَندگویش کرمانشاهکلهری: nâl̆ban گورانی: nâl̆ban سنجابی: nâl̆ban کولیایی: nâl̆ban زنگنهای: nâl̆ban جلالوندی: nâl̆ban زولهای: nâl̆ban کاکاوندی: nâl̆ban هوزمانوندی: nâl̆ban
رباط نعلبندلغتنامه دهخدارباط نعلبند. [ رُ طِ ن َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان گلپایگان ، و دارای 162 تن جمعیت میباشد. آب آن از رودخانه بدست می آید و محصول عمده آن غلات و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6
نعلبندانلغتنامه دهخدانعلبندان . [ ن َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خدابنده لو بخش قیدار شهرستان زنجان ، در 10هزارگزی مشرق قیدار، دارای 658 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
نعلبندیلغتنامه دهخدانعلبندی . [ ن َ ب َ ] (حامص مرکب ) نعل بستن . نعل زدن . بر سم ستور نعل کوبیدن . عمل نعلبند. || (اِ مرکب ) دکان نعلبند. آنجا که ستوران را نعل کنند. || خراج . (آنندراج ). خراج اندکی که از رعیت گیرند. (ناظم الاطباء). || در تداول ، خوراک ها و تنقلات و میوه های پیش از شام یا ناهار
دستجرد نعلبندانلغتنامه دهخدادستجرد نعلبندان . [ دَ ج ِ دِ ن َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دربقاضی بخش حومه شهرستان نیشابور واقع در 6هزارگزی جنوب نیشابور. آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
نعلبندی کردنلغتنامه دهخدانعلبندی کردن . [ ن َ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نعلبندی کرده است ؛ یعنی از راه دور آمده و به خوشی و ناخوشی چیزی گرفته . (آنندراج ).
رباط نعلبندلغتنامه دهخدارباط نعلبند. [ رُ طِ ن َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان گلپایگان ، و دارای 162 تن جمعیت میباشد. آب آن از رودخانه بدست می آید و محصول عمده آن غلات و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6
حداددیکشنری عربی به فارسیاهنگر , نعلبند , سوگواري , عزاداري , ماتم , عزا , سوگ , زرگر , اهنکر , فلزساز , فلزکار
نعلبندانلغتنامه دهخدانعلبندان . [ ن َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خدابنده لو بخش قیدار شهرستان زنجان ، در 10هزارگزی مشرق قیدار، دارای 658 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
نعلبندی کردنلغتنامه دهخدانعلبندی کردن . [ ن َ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نعلبندی کرده است ؛ یعنی از راه دور آمده و به خوشی و ناخوشی چیزی گرفته . (آنندراج ).
نعلبندیلغتنامه دهخدانعلبندی . [ ن َ ب َ ] (حامص مرکب ) نعل بستن . نعل زدن . بر سم ستور نعل کوبیدن . عمل نعلبند. || (اِ مرکب ) دکان نعلبند. آنجا که ستوران را نعل کنند. || خراج . (آنندراج ). خراج اندکی که از رعیت گیرند. (ناظم الاطباء). || در تداول ، خوراک ها و تنقلات و میوه های پیش از شام یا ناهار
رباط نعلبندلغتنامه دهخدارباط نعلبند. [ رُ طِ ن َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان گلپایگان ، و دارای 162 تن جمعیت میباشد. آب آن از رودخانه بدست می آید و محصول عمده آن غلات و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6