نقصانلغتنامه دهخدانقصان . [ ن ُ ] (ع مص ) کم کردن در بهره . نقص . (از منتهی الارب ). || کم شدن . (از منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 101) (تاج المصادر بیهقی ). کاسته شدن . (مجمل اللغة). نقص . رجوع به نقص شود. || (اِمص ، اِ) کمی . (منتهی الارب ). عیب . م
نیکسانواژهنامه آزادهمانند نیک نیک با پسوند صفت ساز سان نام پسر همانند نیک نیک با پسوند صفت ساز سان نام پسر همانند نیک نیک با پسوند صفت ساز سان نام پسر
نقصان پذیرلغتنامه دهخدانقصان پذیر. [ ن ُ صام ْ پ َ ] (نف مرکب ) زوال پذیر. که کم وکاست و تباهی در آن راه یابد. که بی زوال و مصون از کاستن نیست .
نقصان پذیریلغتنامه دهخدانقصان پذیری . [ ن ُ صام ْ پ َ ] (حامص مرکب ) نقصان پذیر بودن . زوال : گه نعمت دهد نقصان پذیری کند هنگام حیرت دستگیری .نظامی .
بی نقصانلغتنامه دهخدابی نقصان . [ ن ُ ] (ص مرکب ) (از: بی + نقصان ) بدون کاستگی . بی کمی : در هوای عشق حق رقصان شوندهمچو قرص بدر بی نقصان شوند. مولوی .گر دلم در عشق تو دیوانه شد عیبش مکن بدر بی نقصان و زر بی عیب و گل بی خار نیست .<
نقصانیلغتنامه دهخدانقصانی . [ ن ُ ] (حامص ) به معنی نقصان ،در این لفظ یای تحتانی زائد است در آخر، چنانچه در سلامتی و خلاصی و غیره . (از غیاث اللغات ). مزیدعلیه نقصان بر قیاس زیادت و زیادتی و جریان و جریانی و فضول و فضولی و حضور و حضوری . (از آنندراج ) : به هر ناسازیی
زیادت و نقصانلغتنامه دهخدازیادت و نقصان . [ دَ ت ُ ن ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) افزونی و کمی . || (اصطلاح نجوم ) این افزونی و کمی به دو گونه است یکی بحسب جایگاه از فلک اوج و تدویر، و دیگر بحسب جایگاه از افق ، و نخستین گونه را بسیار لون است . یکی از آن ، فزونی است اندر رفتن . و این چنانست که چون رفتن
نقصان پذیرلغتنامه دهخدانقصان پذیر. [ ن ُ صام ْ پ َ ] (نف مرکب ) زوال پذیر. که کم وکاست و تباهی در آن راه یابد. که بی زوال و مصون از کاستن نیست .
نقصان پذیریلغتنامه دهخدانقصان پذیری . [ ن ُ صام ْ پ َ ] (حامص مرکب ) نقصان پذیر بودن . زوال : گه نعمت دهد نقصان پذیری کند هنگام حیرت دستگیری .نظامی .
نقصان پذیرلغتنامه دهخدانقصان پذیر. [ ن ُ صام ْ پ َ ] (نف مرکب ) زوال پذیر. که کم وکاست و تباهی در آن راه یابد. که بی زوال و مصون از کاستن نیست .
نقصان پذیریلغتنامه دهخدانقصان پذیری . [ ن ُ صام ْ پ َ ] (حامص مرکب ) نقصان پذیر بودن . زوال : گه نعمت دهد نقصان پذیری کند هنگام حیرت دستگیری .نظامی .
نقصانیلغتنامه دهخدانقصانی . [ ن ُ ] (حامص ) به معنی نقصان ،در این لفظ یای تحتانی زائد است در آخر، چنانچه در سلامتی و خلاصی و غیره . (از غیاث اللغات ). مزیدعلیه نقصان بر قیاس زیادت و زیادتی و جریان و جریانی و فضول و فضولی و حضور و حضوری . (از آنندراج ) : به هر ناسازیی
زیادت و نقصانلغتنامه دهخدازیادت و نقصان . [ دَ ت ُ ن ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) افزونی و کمی . || (اصطلاح نجوم ) این افزونی و کمی به دو گونه است یکی بحسب جایگاه از فلک اوج و تدویر، و دیگر بحسب جایگاه از افق ، و نخستین گونه را بسیار لون است . یکی از آن ، فزونی است اندر رفتن . و این چنانست که چون رفتن
بی نقصانلغتنامه دهخدابی نقصان . [ ن ُ ] (ص مرکب ) (از: بی + نقصان ) بدون کاستگی . بی کمی : در هوای عشق حق رقصان شوندهمچو قرص بدر بی نقصان شوند. مولوی .گر دلم در عشق تو دیوانه شد عیبش مکن بدر بی نقصان و زر بی عیب و گل بی خار نیست .<
عرنقصانلغتنامه دهخداعرنقصان . [ ع ُ رَ ق ُ ] (ع اِ) عرقصاء. (منتهی الارب ). اسم حندقوقی است یا یربطوره است . (مخزن الادویه ). عُرقُصات . عَرقَصان . عریقصاء. رجوع به عرقصاء شود.