نمتکلغتنامه دهخدانمتک . [ ن َ م ُ ] (اِ) گهر باشد [ ؟ ] و گویند نمتک زعرور باشد به تازی . قریعالدهر : گروهی اند که ندانند باز سیم ز سرب همه دروغ زن و خربطند و خیره سرندنمتک و بُسَّد نزدیکشان یکی باشداز آنکه هردو به گونه شبیه یکدگرند. <p class="autho
نمتکفرهنگ فارسی عمید۱. کیل سرخ؛ زعرور: ◻︎ نمتک و بسّد نزدیکشان یکی باشد / از آنکه هردو بهگونه شبیه یکدیگرند (؟: لغت فرس: نمتک).۲. آلبالو.
نمنکلغتنامه دهخدانمنک . [ ن ُ م ُ ] (اِ) چیزی است سرخ و شبیه به مرجان . (برهان قاطع) (آنندراج ). زعرور بود به تازی و آلوچه نیز گویندش ، سرخ بود وزرد نیز باشد، در کوه روید از درخت . (فرهنگ خطی ). مصحف نمتک است . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نمتک شود.
آلبالولغتنامه دهخداآلبالو. (اِ) آلبالی . آلوبالو. قسمی گیلاس که میوه ٔ آن سرخ و ترش است . قراصیا . جراسیا. قاراسیا. آلوی ابوعلی . نمتک .
زعرورفرهنگ فارسی عمیدگیاهی خودرو و کوهی با برگهای بریده و میوۀ کوچک سرخرنگ که در گذشته مصرف دارویی داشته؛ علف شیران؛ علف خرس؛ کیل سرخ؛ نمتک؛ کوهج؛ ازدف.
شبیهلغتنامه دهخداشبیه . [ ش َ ] (ع ص ، اِ) همانند. مثل . یقال : «هذا شبیه ذاک »؛ این مانند آن است . (از اقرب الموارد). مانند. (متن اللغة) (منتهی الارب ). نظیر. شبه . همچون . همال . تا. چون . ند. همتا. ج ، اشباه : نمتک و بسد نزدیکشان یکی باشداز آن که هر دو به گو
تمیکلغتنامه دهخداتمیک . [ ت َ / ت ِ ] (اِ) نوعی از رستنی است سرخ رنگ که طعم آن ترش بود و در بعضی از فرهنگها بجای یاءتحتانی نون هم مرقوم است . (فرهنگ رشیدی ). رستنی باشد سرخ رنگ و ترشمزه و به کسر اول هم آمده است . (برهان ). نوعی از رستنی سرخ که طعم ترش دارد و