نموذجلغتنامه دهخدانموذج . [ ن ُ ذَ ] (معرب ، اِ) معرب ِنموده است . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (غیاث اللغات ). رجوع به نموده و نیز رجوع به انموذج شود.
نموذجدیکشنری عربی به فارسیمدل , نمونه , سرمشق , قالب , طرح , نقشه , طرح ريختن , ساختن , شکل دادن , مطابق مدل معيني در اوردن , نمونه قرار دادن , الگو
نمودجلغتنامه دهخدانمودج . [ ن َ دَ ] (اِ) نمودش . نمونه . نقشه . کارنامه . دستورالعمل . (ناظم الاطباء).
انموذجلغتنامه دهخداانموذج . [ اُ ذَ ](معرب ، اِ) نمونه و نمودار. (آنندراج ). نمونه . (منتهی الارب ). نمودار. (بحر الجواهر). در فارسی گاهی مجازاًاندک مستعمل میشود. باید دانست که صاحب قاموس نموذج را بدون الف و فتح نون معرب نمونه نوشته است و انموذج را که با الف است خطا گفته . لیکن از مفتاح سکاکی و