نمورلغتنامه دهخدانمور. [ ن َ ] (ص مرکب ) بسیارنم . نمگین . || بوی نمور؛ بوی نم چنانکه درزیرزمین های مرطوب و نان و آرد مانده در رطوبت و کپره زده . از نم به معنی ندا و «َ-ور» به معنی دارنده و «َ-ور» از قبیل گنجور و رنجور و دستور. (از یادداشت مؤلف ). || جای نم دار. (از یادداشت مؤلف ). نمناک .
نمورلغتنامه دهخدانمور. [ ن ُ ] (ع اِ) ج ِ نمر. رجوع به نَمِر شود : میزبانان من سیوف و رماح میهمانان من کلاب و نمور.مسعودسعد.
نیمورلغتنامه دهخدانیمور. [ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکزی دهستان نیمور بخش حومه ٔ شهرستان محلات در 11هزارگزی جنوب محلات ، متصل به جاده ٔ دلیجان به محلات و در دامنه ٔ سردسیری واقع است و 1700 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ لعل بار (رود ق
نیمورلغتنامه دهخدانیمور. [ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوهپر بخش مرکزی شهرستان نوشهر. در 24هزارگزی جنوب نوشهر، درمنطقه ٔ کوهستانی سردسیری واقع است و دارای 500 تن سکنه است . آبش از چشمه ، محصولش غلات و ارزن و شغل اهالی زراعت
نیمورلغتنامه دهخدانیمور.[ ن َ / ن ِ / نی ] (اِ) خرزه . (صحاح الفرس ) (اوبهی ). قضیب . (رشیدی ). آلت تناسل . (جهانگیری ) (انجمن آرا) (برهان قاطع) (آنندراج ). ایر. (فرهنگ خطی ). ذکر. عمود. آلت رجولیت : <b
طعم نموریmusty flavour, mouldy flavour, muddy taste, earthy musty flavourواژههای مصوب فرهنگستانگشتهطعمی شبیه به بوی مکانهای بسیار مرطوب که براثر نگهداری نامناسب در بسیاری از مواد غذایی ایجاد میشود
لانمورلغتنامه دهخدالانمور. [ م ُ ] (اِخ ) نام کرسی بخش از ولایت مرلکس در ایالت فینیستر. دارای 2111 تن سکنه است .