نوسازلغتنامه دهخدانوساز. [ ن َ / نُو ] (ن مف مرکب ) نوساخت . جدیدالبناء. || (نف مرکب ) نوسازنده . آنکه چیزی را تجدید و تعمیر کند. (فرهنگ فارسی معین ).
نوسازفرهنگ فارسی معین(نُ) 1 - (ص فا.) آن که چیزی را تجدید و تعمیر کند. 2 - (ص مف .) نوساخته ، تازه ساز.
نوسپاسلغتنامه دهخدانوسپاس . [ ن َ / نُو س ِ ] (ص مرکب ) ناسپاس . (ناظم الاطباء) (تفسیر کمبریج چ متینی ). حق ناشناس . کفور. (تفسیر کمبریج ) : ان الانسان لکفور؛ هست آدمی نادان که خدای را نشناسد نوسپاس و ناخستون به آیت هائی که آن راهنمای اس
نیوسوزلغتنامه دهخدانیوسوز. [نیوْ ] (نف مرکب ) پهلوان افکن . گردافکن : بدان آبگون خنجر نیوسوزچو شیر ژیان از یلان رزم توز. فردوسی .وزآن سو که شد رستم نیوسوزسپارم بدو کشور نیم روز. فردوسی .دگر گفت تا لش
چنگسازلغتنامه دهخداچنگساز. [ چ َ ] (نف مرکب ) چنگ زن . چنگ نواز. چنگ سرای : پیشت بپای صد صنم چنگساز باددشمنت سال و ماه بگرم و گداز باد. منوچهری .پس از سر یکی بزم کردند بازببازی گری می ده و چنگساز. اسدی .
نواسازلغتنامه دهخدانواساز. [ ن َ ](نف مرکب ) مغنی . ساززننده . (ناظم الاطباء). ساززن . (فرهنگ فارسی معین ). نغمه پرداز. نوازنده : نواسازی دهندت باربدنام که بر یادش گوارد زهر در جام . نظامی .نواساز خنیاگران شگرف به قانون اوزان برآ
نوسازیلغتنامه دهخدانوسازی . [ ن َ / نُو ] (حامص مرکب ) بنای نو. (ناظم الاطباء). نو ساختن . || مرمت . تعمیر. (ناظم الاطباء). تجدید بنا کردن . دوباره ساختن .
نوسازیدیکشنری فارسی به انگلیسیmending, overhaul, refurbishment, rehabilitation, remake, renewal, renovation, repair
نوسازیلغتنامه دهخدانوسازی . [ ن َ / نُو ] (حامص مرکب ) بنای نو. (ناظم الاطباء). نو ساختن . || مرمت . تعمیر. (ناظم الاطباء). تجدید بنا کردن . دوباره ساختن .
پیانوسازلغتنامه دهخداپیانوساز. [ ن ُ ] (نف مرکب ) آنکه پیانو سازد. || آنکه دستگاه مذکور را مرمت و تعمیر کند.