نکرده کارلغتنامه دهخدانکرده کار. [ ن َ ک َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) ناآزموده . ناشی . نامجرب . بی تجربه . (یادداشت مؤلف ). مقابل کرده کار.- امثال :نکرده کار را مبر به کار .
خدانکردهلغتنامه دهخداخدانکرده . [ خ ُ ن َ ک َ دَ / دِ ] (ق مرکب ) خداناکرده . خدانخواسته . رجوع به خداناکرده شود : تو کمان کشیده و در کمین که زنی به تیرم و من غمین همه ٔ غمم بود از همین که خدانکرده خطا کنی .ها