نگهبانیلغتنامه دهخدانگهبانی . [ ن ِ گ َ ] (حامص مرکب ) پاسداری . رعایت . نگه داری . تعهد : و نگه دارد آنچه در عهده ٔ نگهبانی اوست از کار خلق خدایش . (تاریخ بیهقی ص 311). سلوک کن ... در رعایت آنچه ما آن را در نظر تو زینت دادیم و در پاسداری
نگهبانیفرهنگ فارسی عمید۱. مراقبت؛ محافظت؛ پاسبانی؛ کشیک دادن.۲. (اسم) محلی که نگهبان در آنجا انجام وظیفه میکند.
نگهبانیلغتنامه دهخدانگهبانی . [ ن ِ گ َ ] (حامص مرکب ) پاسداری . رعایت . نگه داری . تعهد : و نگه دارد آنچه در عهده ٔ نگهبانی اوست از کار خلق خدایش . (تاریخ بیهقی ص 311). سلوک کن ... در رعایت آنچه ما آن را در نظر تو زینت دادیم و در پاسداری
نگهبانیفرهنگ فارسی عمید۱. مراقبت؛ محافظت؛ پاسبانی؛ کشیک دادن.۲. (اسم) محلی که نگهبان در آنجا انجام وظیفه میکند.