نیوشانلغتنامه دهخدانیوشان . (نف ، ق ) شنونده . (از رشیدی ). شنوا. (انجمن آرا). در حال نیوشیدن . (یادداشت مؤلف ).
نوسانلغتنامه دهخدانوسان . [ ن َ وَ ] (ع مص ) جنبیدن پیرایه و گیسو و جز آن . (از منتهی الارب ). تذبذب و حرکت کردن چیزی متوالیاً. (از اقرب الموارد) (از لسان العرب ). نَوس . (اقرب الموارد). ساکن و ایستاده از سوئی به سوئی جنبیدن ، چون حرکت کشتی ساکن و ایستاده در دریا از جانبی به جانبی . || پایین و
عذرنیوشانلغتنامه دهخداعذرنیوشان . [ ع ُ ] (نف مرکب ) شنونده ٔ عذر : عذرش ز پی جرم بود عذر نیوشان حلمش به گه عفو چنان عذرپذیرست .انوری (از آنندراج ).
زبان فروشلغتنامه دهخدازبان فروش . [ زَ ف ُ ] (نف مرکب ) پرگوی بی محل . (آنندراج ). پرگوی بمعنی بسیارگوی . (غیاث اللغات ). حراف و پرگو. (ناظم الاطباء). پرگو و خودستا و وعده بی وفا کننده . (فرهنگ نظام ) : سود دو جهان سخن نیوشان دارندهرجاست زیان زبان فروشان دارند.آ
نانیوشانلغتنامه دهخدانانیوشان . [ نیو ] (نف مرکب ، ق مرکب ) ناشنیده . بی اطلاع . (انجمن آرا) (برهان قاطع). || در برهان قاطع و چند فرهنگ دیگر به معنی «ناگهان و بی خبر» و در انجمن آرا به معنی «ناگاه و غافل و بی خبر» آمده است و ظاهراً تصحیف نابیوسان است . رجوع به برهان قاطع چ معین حاشیه ٔ ص <span cl
عذرنیوشانلغتنامه دهخداعذرنیوشان . [ ع ُ ] (نف مرکب ) شنونده ٔ عذر : عذرش ز پی جرم بود عذر نیوشان حلمش به گه عفو چنان عذرپذیرست .انوری (از آنندراج ).