نیکودانلغتنامه دهخدانیکودان . (نف مرکب ) دانا. بسیاردان : تو همی رنج نهی بر تن تا هرچه کنی همه نیکو بود احسنت و زه ای نیکودان .فرخی .
نکودینلغتنامه دهخدانکودین . [ ن ِ] (ص مرکب ) که بر دین قویم و راست است : کردار تو نیکوتر از تعبدزیرا که نکودینی و مسلمان .فرخی .
ناکدانفرهنگ فارسی معین[ انگ . ] (ص .) حالت مشت زنی که در اثر ضربات حریف به زمین افتد ولی تا شمردن ده ثانیه برخاسته و به مبارزه ادامه می دهد. مق ناک اوت .