لغتنامه دهخدا
سربسر. [ س َ ب ِ س َ ] (ص مرکب ) برابر و این کنایه از امری است که زیان و سود او برابر باشد یا چیزی که از یکی طلب داشته باشد مساوی آن باشد که به او دادنی باشد میگوید سربسر شدیم . (آنندراج ) : یار من محتشمانند و مرا شاعر نام شاعرم لیکن با محتشمان