خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نیک یاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نیک یاد
لغتنامه دهخدا
نیک یاد. (ص مرکب ) خوش حافظه . (یادداشت مؤلف ). || (اِ مرکب ) ذکر خیر. (یادداشت مؤلف ).
-
واژههای مشابه
-
نیک نیک
لغتنامه دهخدا
نیک نیک . (ق مرکب ) به خوبی . کاملاً. به کلی . یک باره : جان دریغم نیست از عیسی ولیک واقفم بر علم دینش نیک نیک . مولوی .گفت نادر چیز می خواهی ولیک غافل از حکم خدایی نیک نیک . مولوی .تو قیاس از خویش می گیری ولیک دور دور افتاده ای تو نیک نیک .مولوی .
-
نیک نیک کردن
لهجه و گویش بختیاری
nik nik kerdan آهسته گریستن.
-
دره نیک
لغتنامه دهخدا
دره نیک . [ دَ رِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بهمئی گرمسیر بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان . واقع در 38هزارگزی شمال باختری لک لک مرکز دهستان و 48 هزارگزی خاور راه شوسه ٔ سلطان آباد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
پارتی نیک
لغتنامه دهخدا
پارتی نیک . [ ک ُ ] (اِخ ) شهری به صقلیه از ایالت پالرم بر ساحل بحر، دارای 21600 تن سکنه و کارخانه های ابریشم بافی است .
-
پاداش نیک
لغتنامه دهخدا
پاداش نیک . [ ش ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ثواب . اَجر. مَثوبَة. شُکم . شیان . اُجرت . مزد و عوض و مکافات در جای نیکی . جزای خیر: اِثابة؛ پاداش نیک دادن .
-
امید نیک
لغتنامه دهخدا
امید نیک . [ اُ دِ ] (اِخ ) رجوع به امید (دماغه ٔ...) شود.
-
پیک نیک
لغتنامه دهخدا
پیک نیک . (فرانسوی ، اِ) رفتن جمعی به سفر یا گردش بطور دانگی که هر یک سهم هزینه ٔ خویش بدهد. سور دانگی در بیرون شهر. گردش دسته جمعی دانگی .
-
نیک اختر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] nik[']axtar نیکبخت؛ خوشبخت؛ خوشطالع؛ بختیار.
-
نیک انجام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] nik[']anjām کسیکه آخر و عاقبت کارش خوب باشد؛ خوشعاقبت.
-
نیک اندیش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) nik[']andiš خیرخواه.
-
نیک بخت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) nikbaxt نیکوبخت، نکوبخت؛ خوشبخت؛ سعادتمند.
-
نیک پی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] nikpey = خوشقدم
-
نیک خو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹نیکخوی› nikxu خوشخو؛ خوشاخلاق.