هابرلغتنامه دهخداهابر. [ ب ِ ] (ع ص ) ضرب هابر؛ ضرب که گوشت را ببرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). زدنی که گوشت را ببرد. (ناظم الاطباء). ضرب هبرو هبیر. هابر یعنی قاطع گوشت . (تاج العروس ). || نام مردی است . (منتهی الارب ).
حابرلغتنامه دهخداحابر. [ ب ِ ] (اِخ ) (قسم خوردن ) شخصی قنیی که شوهر یائیل قاتل سیسرا بود. و او ظاهراً از طائفه ٔ خود عزلت گزیده زندگانی بسر همی برد و صاحب جاه و رتبه بودو ذریه ٔ او را حابریان گویند. (قاموس کتاب مقدس ).
یحابرلغتنامه دهخدایحابر. [ ی َ ب ِ ] (اِخ ) نام پدر قبیله ای از تازیان است . (ناظم الاطباء). مراد نام پدر بطنی از بنی کهلان است . (از صبح الاعشی ج 1 ص 328).
یحابیرلغتنامه دهخدایحابیر. [ ی َ ] (ع اِ) یَحابِر. ج ِ یحبور. (از منتهی الارب ). و رجوع به یحبور شود.
هابروبراکون برویکورنیسلغتنامه دهخداهابروبراکون برویکورنیس . [ رُ ک ُ رِ ک ُ] (لاتینی ، اِ مرکب ) حشره ای است . (بیولوژی وراثت تألیف عزت اﷲ خبیری ص 110).
کاوند لاگینLuggin probeواژههای مصوب فرهنگستانلولۀ مویین کوچکی که از برقکاف پُر شده باشد و، با قرار گرفتن در نزدیکی سطح فلز، بین فلز موردمطالعه و الکترود مرجع مسیر هدایت یونی برقرار کند متـ . لولۀ مویین لاگینـ هابر Luggin-Haber capillary
هابروبراکون برویکورنیسلغتنامه دهخداهابروبراکون برویکورنیس . [ رُ ک ُ رِ ک ُ] (لاتینی ، اِ مرکب ) حشره ای است . (بیولوژی وراثت تألیف عزت اﷲ خبیری ص 110).
نهابرلغتنامه دهخدانهابر. [ ن َ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ نهبرة. رجوع به نهبرة شود. || جهنم . (اقرب الموارد). دوزخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || مهالک . (متن اللغة). مواضع هلاک .