حثیثیلغتنامه دهخداحثیثی . [ ح ِث ْ ثی ثا ] (ع مص ) حضیضی . برآغالیدن . اسم است افژولیدن را. (منتهی الارب ).
حطیطیلغتنامه دهخداحطیطی . [ ح ِطْ طی طی ی ] (ع اِ) حطة. رجوع به حطة شود. || مرد ریز و خرد. (منتهی الارب ).
اتطاءلغتنامه دهخدااتطاء. [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) آماده گردیدن . || راست و درست شدن . || استیخ ایستادن . || به نهایت درستی رسیدن .