هترةلغتنامه دهخداهترة. [ هََ رَ] (ع اِ) اسم مرة از هَتْر. (اقرب الموارد). || گولی و حماقت محکم و استوار. (از اقرب الموارد)(از معجم متن اللغة) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
حترةلغتنامه دهخداحترة. [ ح ُ رَ ] (ع اِ) چیزی اندک . || پیوندی که به دامن خیمه و خرگاه درآورند هرگاه از زمین بلند باشد. ج ، احتار. || فراهم آمدنگاه هر دو کنج دهان . || مهمانی بنای نو. || جای سر بروت بریدن از لب . (منتهی الارب ).
حتیرهلغتنامه دهخداحتیره . [ ح َ رَ ] (ع اِ) مهمانی بنای نو. حُترَه . وکیره . || بوریاکوبی . (مهذب الاسماء).
هتیرةلغتنامه دهخداهتیرة. [ هَُ ت َ رَ ] (ع اِ مصغر) تصغیر ومؤنث هترة. (معجم متن اللغة). رجوع به هترة شود.
هاترلغتنامه دهخداهاتر. [ ت ِ ] (ع ص ) کسی که پرده ٔ ناموس دیگری بدرد. (از اقرب الموارد). || آنکه از پیری بی خرد گردد. (از منتهی الارب ). ج ، هاترون ، و هَتَره . || هتر هاتر، مبالغه است . اوس بن حجر راست : «یراجع هِتراً من تماضر هاترا»؛ ای یعود الی ان یهذی بذکرها. (از اقرب الموارد).
گرالغتنامه دهخداگرا. [ گ َرْ را ] (اِخ ) (طاق ...) طاق گره . بنایی است کوچک که طبق طرح قصرهای هتره ساخته شده و در جاده ٔ بغداد به کرمانشاه واقع است و کاملاً شبیه به معبد بیشاپور میباشد. رجوع به ایران از آغاز تا اسلام تألیف گیرشمن ترجمه ٔ محمد معین ص 325 و ط
هاترالغتنامه دهخداهاترا. (اِخ ) هتره . نام یونانی الحضر است . این شهر به مسافت سه روز راه از موصل کنونی واقع بود و قلعه ٔ محکمی داشت . نویسندگان قرون اسلامی از عظمت این شهر چیزها نوشته اند. خرابه های آن اکنون در جنوب غربی موصل واقع شده است . (ایران باستان ج 3
هترلغتنامه دهخداهتر. [ هََ ] (ع مص ) دریدن عرض و ناموس کسی را. (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد). زشت گردانیدن ناموس کسی را. (منتهی الارب ). هت . || بی خرد گردانیدن کسی را پیری : هتره الکبر؛ بی خرد گردانید او را پیری . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). بی خرد گردانید
نهترةلغتنامه دهخدانهترة. [ ن َ ت َ رَ ] (ع مص ) حکایت دروغ کردن بر کسی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). نهتر علینا؛ تحدث بالکذب . (اقرب الموارد) (متن اللغة).
بهترةلغتنامه دهخدابهترة. [ ب ُ ت ُ رَ ](ع ص ) زن کوتاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ذیل اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به بُهتُر شود.
بهترةلغتنامه دهخدابهترة. [ ب َ ت َ رَ ] (ع اِمص ، اِ) دروغ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ازذیل اقرب الموارد). || (مص ) دروغ گفتن : بهتر الرجل بهترةً دروغ گفت آن مرد. (ناظم الاطباء).