هجاعلغتنامه دهخداهجاع . [ هََ ع ِ ] (ع اِ)رکب هجاع ؛ بر سر خود رفت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). این کلمه مصحف است و صحیح آن هجاج [ هََ ج َ / ج ِ ] میباشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به هجاج شود.
حجاةلغتنامه دهخداحجاة. [ ح َ ] (ع اِ) یک حجا. یک حباب .یکی کوپله . یکی از سوارگان آب . حَجا. || خوانندگی و ترنم که به آهستگی کنند. (منتهی الارب ).
هجاءةلغتنامه دهخداهجاءة. [ هَُ ج َ ءَ ] (ع ص ) گول .(منتهی الارب ). گول و احمق . (ناظم الاطباء). احمق از زنان و مردان . (از اقرب الموارد) (معجم متن اللغة).
اهجاعلغتنامه دهخدااهجاع . [ اِ ] (ع مص ) تسکین دادن گرسنگی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بخوابانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). خوابانیدن . (ناظم الاطباء).
تهجاعلغتنامه دهخداتهجاع . [ ت َ ](ع مص ) بخواب رفتن . (منتهی الارب ). هجع هجوعاً و تهجاعاً. (ناظم الاطباء). رجوع به هجوع شود. || (اِ) خواب سبک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).