عذلوقلغتنامه دهخداعذلوق . [ ع ُ ] (ع ص ) کودک سبک روح چست تیزفهم . لغتی است در ذعلوق . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
هدلقلغتنامه دهخداهدلق . [ هَِ ل ِ ] (ع اِ) پرویزن . (منتهی الارب ). منخل . (اقرب الموارد). || (ص ) شتر فراخ شکم کج دهن . ج ، هدالق . || فروهشته از هر چیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).