هراسانگیزفرهنگ مترادف و متضادخوفانگیز، خوفناک، دهشتناک، رعبانگیز، مخوف، مدهش، وحشتناک، وهمناک، هولانگیز، هولناک
ارسانسلغتنامه دهخداارسانس . [ اَ ن ِ ] (اِخ ) پسر اُستانِس و نوه ٔ داریوش دوم . او با سی سی گامبیس ازدواج کرد و از او دو پسر داشت : نخست داریوش کُدُمان ، دوم اُگزاث رِس و نیز دو دختر: اول ستاتیرا (زن داریوش سوم متوفاة به سال 330 ق . م .)، دوم دختری که نام وی مع
ارسانگسلغتنامه دهخداارسانگس . [ اُ رُ گ ِ ] (اِ) عنوانی در پارس عهد هخامنشی ، به معنی خدمتگذار شاه (بقول هرودت ). (ایران باستان ص 812).
اراسینسلغتنامه دهخدااراسینس . [ اِ ن ُ] (اِخ ) رودی است در شبه جزیره ٔ مُره و آن در جنوب شهر اَرگُس از غاری میجوشد و در مجرای خود آسیاهای بسیار را بکار می اندازد و بخلیج انابولی می ریزد و گمان میکنند که این رود، روداستینفال است که در ارکادیا بزمین فرومیرود و از جنوب شهر ارگس سر بیرون می آورد. (ق
گهرسنجلغتنامه دهخداگهرسنج . [ گ ُ هََ س َ ] (نف مرکب ) مخفف گوهرسنج . که گوهر سنجد. که گوهر به ترازو سنجد : به ناسفته دری که در گنج یافت ترازوی خودرا گهرسنج یافت . نظامی (شرفنامه ص 50).من از آن خرده
مخوففرهنگ مترادف و متضادترسناک، خوفناک، سهمگین، سهمناک، مهیب، مهیل، وحشتانگیز، وحشتناک، وهمناک، هراسانگیز، هولناک