اردویلغتنامه دهخدااردوی . [ اَ دَ ] (اِخ ) شهری است تجاری در بلژیک ، واقع در فلاماندر غربی ، دارای 7000 تن سکنه و صناعت آن قماش های کتانی و شمع است .
اردوی سورهلغتنامه دهخدااردوی سوره . [ اَ رِ رَ ] (اِخ ) (از: ارد اوستائی ، به معنی بالا برآمدن و منبسط شدن و افزودن و بالیدن و اردوی بقول بارتولمه بمعنی رطوبت و نمناکی است + سوره ،قوی و قادر) صفت است برای ایزد اناهیته (ناهید). رجوع شود به یشتها تألیف پورداود ج 1 ص
اردوی آتشنشانیfire campواژههای مصوب فرهنگستانمحلی برای استقرار و نگهداری وسایل آتشنشانی و پشتیبانی و ارائۀ خدمات به آتشنشانها متـ . پایگاه آتشنشانی base camp
هردویکیلغتنامه دهخداهردویکی . [ هََ دُ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) فنی است در کشتی که یک دست از بالای دوش حریف گذرانیده و به پشت و کمرش رسانیده و دست دوم در میان هر دو رانش درآورده ، هر دو دست خود را با هم منضم ساخته به زور بر زمین زنند. (از غیاث ) (آنندراج ).
واکنش وانهشیabandonment reactionواژههای مصوب فرهنگستاناحساس محرومیت عاطفی و تنهایی و فقدان حمایت در کودکانی که یکی از والدین یا هردوی آنها او را رها کرده یا مورد بیتوجهی قرار دادهاند
پیهانیلغتنامه دهخداپیهانی . (اِخ ) نام قصبه ای است در خطه ٔ اوده از هندوستان و در قضای هردوی از ایالت سیتاپور، واقع در 28 هزارگزی شمال شرقی هردوی . وزیر اکبرشاه صدر جهان مشهور در این قصبه مدفون است و مقبره ٔ بسیار باشکوه و مسجدجامع به غایت زیبا دارد. (از قاموس
زاویه ٔ متقابللغتنامه دهخدازاویه ٔ متقابل . [ ی َ / ی ِ ی ِم ُ ت َ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دو خط راست که یکدگر را ببرد چهار زاویه از آن بحاصل شود سر هردوی بهم آمده بر نقطه ای ، هرچه برابر بود آن را متقابل خوانند و یکدیگر را راست باشند. (التفهیم بیرونی ص <span cla
هردویکیلغتنامه دهخداهردویکی . [ هََ دُ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) فنی است در کشتی که یک دست از بالای دوش حریف گذرانیده و به پشت و کمرش رسانیده و دست دوم در میان هر دو رانش درآورده ، هر دو دست خود را با هم منضم ساخته به زور بر زمین زنند. (از غیاث ) (آنندراج ).