لغتنامه دهخدا
استغراق . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) همه را فراگرفتن . (منتهی الارب ). همه را فاگرفتن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). استیعاب : اگر در شرح معالی و مغالی که ذات معظم این خواجه ٔ مکرّم و وزیر بینظیر که بدان ممتاز است بسطی رود به استغراق اوراق بپایان نرسد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی صص <span