لغتنامه دهخدا
هزاراسب . [ هََ زا اَ ] (اِخ ) قلعه ای است استوار و شهری پرآب که گرد آن را آب گرفته است و از یک سوی به خشکی راه دارد. تا خوارزم سه روزراه است و راه آن همه بازارهاست . (معجم البلدان ). قلعه ای است از مضافات خراسان . (برهان ). این شهر در جنگهای سلطان سنجر و اتسز خوارزمشاه مورد