پایة تیرک دهانهhatch carrier, hatch socket, beam socket, hatch beam shoeواژههای مصوب فرهنگستانهریک از پایههای دو طرف انبار که تیرکهای دهانه را نگه میدارد
پایۀ دستگاه شمارbase of a number systemواژههای مصوب فرهنگستاندر یک دستگاه شمار، عددی طبیعی و بزرگتر از یک که هر عدد طبیعی برحسب توانهای آن با ضرایب صحیح نامنفی نوشته میشود متـ . پایۀ دستگاه اعداد
پایۀ فضای بُرداریbasis of a vector spaceواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای خطی مستقل در یک فضای بُرداری که فضا را تولید میکند
گرمای ویژهspecific heatواژههای مصوب فرهنگستانمقدار گرمایی که باید به واحد جِرم جسم داده شود تا دمای آن یک درجه بالا رود
مقطع نوع AA-type sectionواژههای مصوب فرهنگستانمدل زمین سهلایهای که در آن مقاومتویژة الکتریکی با عمق افزایش مییابد
هعهعلغتنامه دهخداهعهع. [ هَُ هَُ ] (ع اِ صوت ) حکایت آواز قی . (منتهی الارب ). حکایة صوت المتقیی ٔ. (اقرب الموارد).
هعةلغتنامه دهخداهعة. [ هََ ع ْ ع َ ] (ع مص ) قی کردن . (منتهی الارب ). لغتی است در هوع . (از اقرب الموارد).
هودیکشنری عربی به فارسیاو (ان مرد) , جانور نر , هاس هع , ءس هع , ان , ان چيز , ان جانور , ان کودک , او (ضمير سوم شخص مرد) , بادخور کردن , تهويه کردن , هوا دادن به , پاک کردن
اع اعلغتنامه دهخدااع اع . [ اُ اُ ] (ع اِ صوت ) حکایت آواز قی کننده و هع هع. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). و رجوع به اُع شود.
هفت عروسلغتنامه دهخداهفت عروس . [ هََع َ ] (اِ مرکب ) هفت سیاره . هفت چشم فلک : ای هفت عروس نه عماری بر درگه تو به پرده داری .نظامی .
کهن عمرلغتنامه دهخداکهن عمر. [ ک ُ هََ / هَُع ُ ] (ص مرکب ) کهن سال . سالخورده و پیر : به موسی کهن عمر کوته امیدسرش کرد چون دست موسی سپید.سعدی (کلیات چ مصفا ص 272).
هفت عضولغتنامه دهخداهفت عضو. [ هََع ُض ْوْ ] (اِ مرکب ) هفت اندام . هفت اعضا : گفتم که هفت عضو کدام است تَنْت راگفتا دو پهلو است و دو پا و دو دست و سر. ناصرخسرو.پرتو حالی که او هیزم نهادلرزه ای بر هفت عضو من فتاد. <p class="au
هعهعلغتنامه دهخداهعهع. [ هَُ هَُ ] (ع اِ صوت ) حکایت آواز قی . (منتهی الارب ). حکایة صوت المتقیی ٔ. (اقرب الموارد).
هعةلغتنامه دهخداهعة. [ هََ ع ْ ع َ ] (ع مص ) قی کردن . (منتهی الارب ). لغتی است در هوع . (از اقرب الموارد).
دهعلغتنامه دهخدادهع. [ دَ ] (ع مص ) زجر کردن شبان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به دهاع یا به دهداع شود.
لهعلغتنامه دهخدالهع. [ ل َ هََ ] (ع مص ) به هر یک انس گرفتن . || گستاخ شدن . || به تکلف فصیح شدن . || لب پیچیدن در سخن . (منتهی الارب ).
مهعلغتنامه دهخدامهع. [ م َهََ ] (ع مص ) برگردیدن رنگ روی و رنگ به رنگ شدن ازعوارض دشوار. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
هعهعلغتنامه دهخداهعهع. [ هَُ هَُ ] (ع اِ صوت ) حکایت آواز قی . (منتهی الارب ). حکایة صوت المتقیی ٔ. (اقرب الموارد).