آمازیلغتنامه دهخداآمازی . (اِخ ) نام یونانی شهری از چترپتی کاپادوکیه . و این شهر مسقطالرأس استرابن است . و امروز به آماسیه مشهور است .
آموزیلغتنامه دهخداآموزی . (ص ، اِ) نام یکی از چهار طبقه ٔ مردم که جمشید نهاد. و آموزیان عباد یا رؤسای دین بودند. واین کلمه مصحّف آتوربان و آتوریان است : گروهی که آموزیان خوانیَش برسم پرستندگان دانیَش . فردوسی .
همزیلغتنامه دهخداهمزی . [ هََ م َ زا ] (ع ص ) ریح همزی ؛ باد سخت آواز. || قوس همزی ؛ کمان سخت دوراندازنده تیر را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
همجیلغتنامه دهخداهمجی . [ هََ ] (اِ) جانوری است کوچک مانند ملخ که پیوسته بر روی علفها میگردد. (برهان ).