امبوریاسلغتنامه دهخداامبوریاس . [ اَ ] (اِخ ) شهری در فینیقیه بوده است . (از الحلل السندسیة ج 2 ص 207).
syncopationsدیکشنری انگلیسی به فارسیهمکلاسی ها، کوتاه سازی واژه، همبرش، اهنگ بین دو ضرب، رقص یا اهنگ سبک و بدون ضرب
سعدانلغتنامه دهخداسعدان . [س َ ] (ع اِ) نام گیاهی است و آن نیکوتر علف شتر است و سعدان را خاری باشد و بدان پستان را تشبیه کنند. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : که داند قدر سنبل تا نبیندبرسته همبرش سعدان و کنگر. ناصرخسرو.و
همبرلغتنامه دهخداهمبر. [ هََ ب َ ] (ص مرکب ) هم بر. همراه و قرین و نظیر. (برهان ). برابر : بدو داد یک دست از آن لشکرش که شیر ژیان نامدی همبرش . دقیقی .چو سروی که با ماه همبر بودبر آن مه بر از مشک افسر بود. <p class="author"