اماهتلغتنامه دهخدااماهت . [ اِ هََ ] (ع مص ) به آب رسیدن چاه کَن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || آب خورانیدن ستور و مردم تشنه را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(آنندراج ). آب خورانیدن ستور را. (از اقرب الموارد). || آب دادن کارد را. (از اقرب الموار
امعطلغتنامه دهخداامعط.[ اَ ع َ ] (ع ص ) گرگ موی ریخته . || مرد بی موی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). ریخته موی . (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || رمل امعط؛ ریگ بی گیاه . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || لص امعط؛ دزد پلید. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب )
امحاضلغتنامه دهخداامحاض . [ اِ ] (ع مص ) دوستی خالص کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). دوستی ویژه کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || شیر خالص خورانیدن کسی را. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || شراب ویژه دادن .(تاج
امعاضلغتنامه دهخداامعاض . [ اِ ] (ع مص ) خشمناک کردن و دشوار نمودن کار بر کسی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). خشمناک کردن و بدرد آوردن . (از اقرب الموارد). || سوختن . (بمعنی متعدی آن ). (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سوزانیدن . (از اقرب الموارد).
متحدمتحد شدنفرهنگ مترادف و متضادهمراهشدن، یکی شدن، متفق شدن، یگانه شدن، یکصدا شدن، همپیمان شدن، همرای شدن، همعهد گشتن