عمرویهلغتنامه دهخداعمرویه . [ ع َ رَ وَ هَِ ] (اِخ ) از اعلام مردان ،و علم مرکب است . و چون جزء دوم آن اعجمی و مشابه اصوات است ، لذا مبنی بر کسر میباشد. و در حالت تنکیر تنوین می پذیرد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
عمرویةلغتنامه دهخداعمرویة. [ ع َ رَ وی ی َ ] (اِخ ) فرقه ای از معتزله اند.و احکام مذهبی آنان موافق احکام مذهبی واصلیه است ، جز آنکه عمرویه در قضیه ٔ عثمان ، دو طرف منازع را فاسق میشمارند. و ایشان از یاران عمروبن عبید که از راویان حدیث و زهاد مشهور بوده و در احکام به واصل بن عطا پیروی میکرده ، م
همراهلغتنامه دهخداهمراه . [ هََ ] (ص مرکب ) آنکه در راه با کسی رود : مبادا به جز بخت همراهتان شود تیره دیدار بدخواهتان . فردوسی .ز بدها تو بودی مرا دستگیرچرا راه جستی ز همراه پیر؟ فردوسی .همی بود هم
همراهیلغتنامه دهخداهمراهی . [ هََ] (حامص مرکب ) معیت . همراه بودن (شدن ) : هوایی بد است آنکه بر چشم زدبد آرد به همراهی چشم بد. نظامی .اگر شبدیز با ماه تمام است به همراهیش گلگون تیزگام است . نظامی .||
هم گروهلغتنامه دهخداهم گروه . [ هََ گ ُ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) دسته جمعی . همه با هم . (یادداشت مؤلف ). متفق . متحد : برآرید لشکر، همه همگروه سراپرده و خیمه بر سوی کوه . فردوسی .سواران ایران همه همگروه رده برکشیدند در پیش کوه .